پرتال آموزشی بازاریابی و فروش

۲ مطلب در آبان ۱۳۹۳ ثبت شده است

کارلوس گوسن

کارلوس گوسن؛‌

مدیر کمپانی نیسان ژاپن و رنوی فرانسه

"کارلوس گوسن" از جمله معدود مغزهای متفکری است که با قدرت اندیشه بالای خود توانسته در یک زمان، هدایت دو کمپانی بزرگ را بر عهده گیرد و در هر دو به‌ عنوان یک پدیده باور نکردنی ظاهر شود.

مدیریت کمپانی نیسان ژاپن، (رنو اس.آ فرانسه) و هم چنین عضویت در هیات مدیره امپراطوری سونی و شرکت آلکوا «Alcoa»، تمامی این‌ ها شرایطی است که برای هر فرد ممکن است با تمام توان و تجربه و دانشی که داشته باشد، محال و باور نکردنی باشد. نکته جالب این جاست که او علاوه بر این‌ ها در کشور ژاپن به عنوان یک فرد مؤثر و دست اندرکار حرفه‌ ای در لوازم خانگی نیز شهرت دارد.

"کارلوس گوسن" نمونه کامل مدیری است که با آشنایی کامل از فرهنگ های مختلف، بازارهای چند ملیتی را شناسایی کرده و با استفاده از خرد و دانش بالای خود نبض هر یک از این بازارها را در اختیار خود گرفته است. مدیری که خود متولد آمریکای جنوبی است، کار رسمی خود را در اروپا آغاز کرده و اوج شهرت اش را در آسیا تجربه نموده و اکنون هر هفته بین سه قاره آسیا، اروپا و آمریکا در حال سفر است تا مبادا از تجربیات دیگران عقب بماند.

جان بخشیدن دوباره به کمپانی تقریباً ور شکسته « نیسان» که حال به عنوان کمپانی شماره دو خودرو سازی ژاپن مجدداً به عرصه رقابت بازگشته است، سبب شد تا نام "گوسن" به ‌عنوان یک اسطوره در اذهان مردم ژاپن باقی بماند. هنگامی که او در سال 1999 سکان هدایت این کمپانی را در دست گرفت، به همه هواداران این شرکت قول داد که در عرض دو سال مجدداً آن را به روزهای پرشکوه اولیه ‌اش بازگرداند و اگر موفق به انجام دادن این کار نگردد، بلافاصله پس از این مدت از سمت خود استعفا خواهد کرد و همگان دیدند که بعد از مدت دو سال نه تنها نیازی به استعفای او نبود، بلکه برای موفقیت او جشن ‌های بزرگی برپا شد.

این که ملیت او کجایی است مسأله‌ای نیست که به راحتی بتوان به آن پرداخت. "کارلوس گوسن" در نهم مارس 1954 در برزیل متولد شد. پدر و مادرش اصلیتی لبنانی داشتند و او نیز با شناسنامه فرانسوی در بیروت بزرگ شد. در سال 1974 از دانشگاه پلی ‌تکنیک پاریس فارغ ‌التحصیل شد و در سال 1978 از یکی دیگر از دانشگاه های این شهر مدرک مهندسی گرفت و بلافاصله در یک کمپانی فرانسوی ساخت لاستیک با نام "میچلین" «Michelin» مشغول به ‌کار شد و در سال 1981 به سمت مدیریت یکی از شعبه‌ های این شرکت در پاریس درآمد.

هوش سرشار او در کار، عبور از پله‌ های ترقی را بسیار آسان گردانیده بود. به سبب توانایی ‌ها و نظریات فوق ‌العاده‌اش به سرعت مورد توجه مدیران میچلین قرار گرفت و در فاصله سال ‌های 1984 و 1985 به‌ عنوان مسئول بخش تحقیق و توسعه کمپانی به خدمت گرفته شد. پس از آن در سال 1986 به عنوان مسئول هماهنگی شعبات کمپانی در آمریکای جنوبی به زادگاه اش بازگشت و در برزیل مشغول به ‌کار شد. برای مدت چهار سال در آن جا ماند و بازار میچلین را در آمریکای جنوبی قوت بخشید و بر همین اساس مدیران شرکت تصمیم گرفتند تا برای در اختیار گرفتن بازار آمریکای شمالی "گوسن" را به آن جا بفرستند. دیگر برای آن ها نام "گوسن" همانند نام سرلشکری می ‌آمد که او را به هر مأموریتی می ‌فرستادند، زیرا از پیروزی و کشورگشایی او مطمئن بودند. هر زمان خطری برای بازار یک منطقه احساس می ‌شد، فوراً "گوسن" در جلسات مطرح می‌ گردید و بلافاصله از توان او برای رهایی استفاده می‌ کردند.

این‌ گونه بود که در سال 1990، "کارلوس گوسن" به ‌عنوان مسئول نمایندگی ‌های کمپانی "میچلین" وارد آمریکای شمالی شد و فعالیت خود را آغاز کرد. ورود او به این منطقه به منزله نوسازی ساختار تمامی شعبات حاضر در آن جا بود. با یک خانه ‌تکانی گسترده در اوایل دهه 1990 چنان قدرتی به حضور کمپانی در منطقه بخشید که مدیران آن تصمیم به خرید کمپانی لاستیک سازی "آنی ‌رویال گودریچ"«Uniroyal Goodrich»  گرفتند و از این وضعیت به مراتب خرسند به نظر می ‌رسیدند.

با پیچیدن آوازه شهرت و توانایی او در سراسر جهان و میان کمپانی‌ های بزرگ و صنعتی هر یک در تلاش برای به کارگیری او برآمدند و پیشنهاداتی را مطرح می ‌کردند. از میان تمامی تقاضاها از شرکت ‌های دور و نزدیک، او پیشنهاد کمپانی رنوی فرانسه را پذیرفت و در اکتبر سال  96 با این کمپانی وارد قرار داد شد. در دسامبر آن سال "گوسن" با سمت مدیریت این کمپانی در مرکوسور «Mercosur» مشغول به‌ کار شد. در این سمت او مسئولیت بخش‌ های مهندسی، توسعه، ساخت، تحقیقات پیشرفته، عملیات قدرت و هم چنین خرید محصولات در این منطقه را بر عهده داشت.

با ورود او به بازار خودرو کم‌ کم استعدادهای ویژه او در این صنعت نمایان شد، سیاست ‌های اقتصادی او چنان مورد رضایت مدیران کمپانی در آمده بود که از او در جلسات مختلف به‌ عنوان یک سیاست مدار حرفه ‌ای نام می ‌بردند. در مدت زمان اندکی با کاهش هزینه ‌های اضافی و هم چنین تعطیل کردن تعدادی از شعبات کم سود این شرکت در مکان‌ های مختلف، سبب کسب سود دهی فراوان برای کمپانی گردید و از آن پس او را (قیمت شکن) می ‌نامیدند.

در اواخر دهه 1990 کمپانی نیسان ژاپن به پایان عمر خودش نزدیک شده بود. سهامداران این شرکت اقدام به فروش سهام خود کرده بودند و هر یک قصد فرار از این وضعیت بحرانی و خطرناک را داشتند. در همین زمان شرکت رنو با خرید 37 درصد از سهام این کمپانی به نجات آن برخاسته بود. در مارس 1999 کمپانی فرانسوی رنو رسماً این میزان سهام را خریداری کرد و اعلام کرد که قصد دارد جلوی ورشکستگی کامل نیسان را بگیرد. مدیران این کمپانی بسیار آسوده و با زبانی بسیار ساده سخن از رهایی نیسان از خطر سقوط می‌ دادند و با اعتماد به نفسی بالا اعلام می‌ کردند که کمپانی آن‌ ها توان انجام این عملیات نجات را دارد. البته آن‌ ها حق داشتند، چرا که از نیروی متخصصی بهره می‌ جستند که همواره در لحظات بحرانی، نجات بخش بود و در کارنامه خود پیروزی ارزنده ‌ای را ثبت کرده است.

در ژوئن سال 1999 "گوسن" برای نوسازی و نجات نیسان به ژاپن فرستاده شد. پس از یک سال تحقیق و بررسی در ژاپن، در ژوئن 2000 او رسماً مدیریت کمپانی را بر عهده گرفت و متعهد شد که در عرض دو سال مجدداً نیسان را به همان توانمندی باز خواهد گرداند. برای بسیاری این صحبت تنها یک بلوف و یا یک شعار تلقی می ‌شد، اما آنان که او را می ‌شناختند به خوبی به تحقق این مسأله واقف بودند.

مشابه عملکردش در رنو این ‌بار نیز او اقدام به حذف هزینه‌ های اضافی نمود، تعطیلی بسیاری از شعبات راکد، کاهش بسیاری از هزینه‌ های داخلی و خرج و مخارج رسمی کمپانی، او را قادر ساخت تا با مدیریت جدی و توانمند خود، در آغاز هزاره سوم روزنه امید را نمایان سازد. در عرض مدت زمان کوتاهی "گوسن" به مشهورترین چهره در ژاپن تبدیل شد، آن‌ ها که سن و سال بیش تری داشتند او را با افسانه‌ های کهن ژاپنی مقایسه می‌ کردند و توانایی او را خارج از توانایی انسان معمولی می ‌دانستند. در اکتبر سال 2001 او اقدام به چاپ کتاب زندگی ‌نامه‌اش کرد و در اولین ماه فروش اش توانست 150 هزار نسخه از آن را به فروش رساند که به پرفروش ‌ترین کتاب آسیا شهرت یافت.

در سال 2002، او به‌ عنوان معاون کمپانی بزرگ «رنو- نیسان» و هم چنین عضو هیئت مدیره رنو درآمد و سرانجام در آوریل 2005  او به سمت مدیر کمپانی رنو منصوب شد. براساس نظر سنجی ‌های انجام شده در جراید تخصصی اتومبیل در سراسر دنیا، "کارلوس گوسن" به ‌عنوان بانفوذترین فرد در صنعت خودروی دنیا در سال 2005 شناخته شده است.

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علی واحدی

داستان موفقیت لیپتون __ ثروت به رنگ چای

شرکت توماس جی. لیپتون از نام مؤسس خود- یک ایرلندی مهاجر که در سال 1865 با کشتی به آمریکا رفت- بهره می‌برد. داستان لیپتون در واقع حکایت فردی است که از فقر کامل به ثروت هنگفت رسید. 

 لیپتون 15 ساله که از کشور خود فرار کرده بود، با 8دلار در جیبش و بدون هیچ دوستی به نیویورک رسید. در آن زمان جنگ‌های داخلی به اتمام رسیده بود و سربازان به خانه‌هایشان بازمی‌گشتند و خواهان کار بودند. لیپتون روزهای زیادی را در خیابان‌های نیویورک به جست‌جوی کار پرداخت تا اینکه پیشنهادی برای کار در مزارع تنباکو ویرجینیا که در جنگ به یغما رفته بود، دریافت کرد. 


برای 4-3 سال بعد، لیپتون تمام سواحل شرقی و سواحل می سی سی پی را برای پیدا کردن هر کاری طی نمود. از میان آنها می توان به کار در مزرعه برنج کارولینای جنوبی، رانندگی در حوالی نیواورلانز، کتاب فروشی حتی آتشنشان در چارلستون کارولینای جنوبی اشاره نمود. او به‌طور دوره‌ای به نیویورک نیز برای جست‌وجوی کار مراجعه می‌نمود ولی ناچار به بازگشت به جنوب، جایی که کارگر محدود بود، می‌شد. او سال‌های زیادی را برای پیدا کردن یک شغل ثابت و سودمند گذراند. روی صورتش بریدگی ناشی از چاقو در نبرد خیابانی با یک اسپانیولی به‌وجود آمد و زمانی که به دلیل نداشتن کرایه راه در میان مسافران مخفی شده بود دستگیر شد. بزرگترین موقعیت او زمانی بود که سرکارگر مزرعه‌ای که در آن کار می‌کرد، وی را که دچار تصادف شده بود و پایش به شدت آسیب دیده بود، برای مراقبت بیشتر به خانه‌‌اش برد. 

در نهایت او توانست در یکی از شعب نیویورک اند مش به عنوان منشی استخدام شود. لیپتون به مدت یک سال در آن شرکت کار کرد و سپس به اسکاتلند بازگشت تا در مغازه پدرش در گلاسگو مشغول به کار شود. اما به سرعت از نوع قدیمی کسب وکار در آنجا به ستوه آمد و در سال 1871 در سن 21 سالگی، مغازه کوچک خود را برای تجارت، راه‌اندازی نمود و چند سال بعد دومین مغازه‌اش را گشود. برای چندسال بعد لیپتون بدون احساس خستگی برای اینکه تجارتش را به یک امپراتوری کوچک تبدیل نماید به‌کار پرداخت و فن نمایش، توانایی محاسبات مالی و عزم راسخ او در انجام این امر به او کمک کرد و در طول مدت 10‌سال لیپتون زنجیره‌ای از 20 خواربار فروشی را اداره می‌کرد. مغازه‌های لیپتون به دلیل خدمات و محل‌های مناسب به شهرت دست یافتند. 


در واقع لیپتون مرتبا از تدابیری استفاده می‌نمود که مشتریان را به مغازه‌های خود وفادار نماید. در سال 1881 لیپتون با استفاده از فن نمایش خود بزرگترین پنیر ساخته شده را وارد کشور نمود، به نمایش گذاشت و به فروش رساند. شیر مورد نیاز این پنیر از 8000 گاو تامین شده بود و 200 سازنده پنیر در ساخت آن مشارکت نموده بودند. لیپتون تصمیم گرفت که سکه‌های طلا درون پنیر قرار دهد و نیروی پلیس زیادی سراسر خیابانی که پنیر به فروش می‌رسید را پوشش داد. 

در عرض دوساعت کل پنیر به فروش رسید و تصویر آن به عنوان نمادی در فروشگاه‌های لیپتون نصب شد. 

در دهه 1880 تجارت غذای لیپتون به 200 مغازه گسترش یافت و لیپتون یک فرد مولتی میلیونر شد. سپس او نظارت روزانه خود بر شرکت را کاهش داد و به مسافرت پرداخت تا موارد جدید را برای اضافه کردن به مغازه‌هایش بیابد.


چای در انگلستان در دهه1880 مورد توجه قرار گرفته بود و هر ساله مقدار زیادی از چای ارزان تولید شده در هند وارد این کشور می‌شد. تقاضا برای چای به میزان 40 میلیون پوند در دهه 1870 رسید و سپس در اواسط دهه 1880 دوبرابر شد. فروشندگان چای اصرار زیادی داشتند که لیپتون چای آنها را در مغازه‌هایش به فروش برساند، اما لیپتون این کار را رد کرد و در نهایت تصمیم گرفت به خارج از کشور مسافرت نماید و تولیدکننده چای مخصوص به خود را بیابد. او در سال 1890 به هند رفت و از مزارع چای دیدن کرد و بخش جدیدی را به زندگی حرفه‌ای خود افزود. 

چای به قیمت 50 سنت بابت هرپوند فروخته می‌شد که برای خانواده کارگران رقمی بالا بود. لیپتون متوجه شد که خودش می ‌تواند چای را کشت و زرع نماید و به قیمت 30 سنت بفروشد. او روش جالبی را برای فروش به کار برد. از آنجا که تا آن زمان چای به صورت باز فروخته می‌شد و خریداران نسبت به تازگی و وزن چای خریداری شده مطمئن نبودند، او بسته‌های رنگی با وزن 1، 0/5، 0/25 پوندی را به بازار عرضه کرد و روی آن نوشت «به‌طور مستقیم از مزارع چای تا درون قوری‌ها».


با افزایش تقاضا، صنعت چای لیپتون به سرعت سود زیادی را نمایش داد. در دهه 1900 امپراتوری لیپتون نه تنها در اروپا بلکه در آمریکا هم گسترش یافت و لیپتون با موفقیت به آمریکا بازگشت و برای اولین بار سهام شرکت در سال 1897 معامله شد. در اواسط دهه 1920 لیپتون در سن 76 سالگی از مدیریت کناره‌گیری نمود و آن را به یک تیم کاری منتقل کرد. 

لیپتون با 1 میلیارد دلار فروش در سال، دهه 1980 را آغاز نمود و در اواخر دهه به بزرگترین شرکتی که غذاهای فریز شده می‌فروشد، تبدیل شد. 
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علی واحدی